شما هم مثل من مجبورید هر روز صدها کیلو کتاب را توی کوله پشتی مدرسه‌تان بگذارید و در فاصله خانه تا مدرسه با پشت خمیده و شانه‌های آویزان آنها را حمل کنید؟

مدرسه

همشهری آنلاین، دوچرخه :حتما نیمی از آنها کتاب‌های قطور و بسیار حجیمی است که عنوان کتاب کمک درسی را یدک می‌کشند و لااقل هفت برابر کتاب‌های مدرسه وزن دارند. می‌خواهم امروز ماجراهای خودم با این کتاب‌ها را که برای بهترشدن درس‌های ما منتشر می‌شوند برایتان بگویم. حتما شما هم از این کمک درسی‌های پردردسر دل پری دارید:


یک کیف سبک و راحت

روز اول مهر که به مدرسه رفتم مادرم توی کوله پشتی آبی رنگ قشنگی که بابا برایم خریده بود، یک دفتر گذاشت، دو تا خودکار و کمی هم خوراکی و لیوان و دستمال. آن روز سنگین‌ترین وسیله توی کیفم همان خوراکی‌ها بود که پیش از رسیدن زنگ تفریح دوم همه آنها را خوردم و کیفم حسابی سبک شد. آن روز معلمم از مادرها خواسته بود زنگ آخر به مدرسه بیایند تا در مورد مسائل درسی و مقررات انضباطی مدرسه با هم صحبت کنند. وقتی جلسه تمام شد، کتاب‌های درسی امسال را هم به مادرها دادند که از ذوقم از مادر خواستم آنها را توی کوله پشتی من بگذارد.

رفتن به مدرسه با پشت خمیده| این کتاب ها قصد کمک دارند؟


سفارشات عریض‌وطویل

کوله پشتی خیلی سنگین شده بود، اما توی راه به خودم دلداری می‌دادم که فقط امروز که همه کتاب‌ها روی دوشم است، این سنگینی را تحمل می‌کنم و روزهای دیگر مثل صبح سبکبار و آسوده به مدرسه می‌آیم. بعد از پایان مدرسه ما به خانه نرفتیم و همراه مادرم به چند کتاب فروشی سر زدیم تا فهرست عریض‌وطویلی را که خانم معلم سفارش داده بود تهیه کنیم. وقتی دیدم مادرم یکراست به طرف قفسه‌های پر از کتاب‌های کمک درسی می‌رود شستم خبردار شد که خرید این کتاب‌ها سفارش خانم معلم است.


به‌جای دفتر مشق

با خودم فکر کردم با این کتاب‌ها دیگر لازم نیست توی دفتر تکلیف بنویسم و مشق‌هایم کمتر می‌شود، ولی وقتی کوه تلنبارشده کتاب را توی دست مادرم دیدم وارفتم و از فکر این که علاوه بر مطالب کتاب‌های درسی باید مطالب و تمرینات این کتاب‌ها را هم قورت بدهم، کفرم درآمد. وقتی فروشنده مجموع قیمت کتاب‌ها را به مادرم گفت قیافه او واقعا دیدنی بود: دو میلیون و ٤٠٠ هزار تومان!؟» به او حق می‌دهم، آخر اول سال برای خرید کیف و کفش و لوازم مدرسه من و خواهرم حسابی به دردسر افتاده بودند و دیگر این هزینه قوز بالای قوز بود.


بارسنگین

انگار موجودی کارت بانکی مادرم برای پرداخت هزینه کتاب‌های کمک‌رسان من کافی نبود و او دست‌به‌دامن پدرم شد. نه‌فقط من، که فروشنده هم فهمید پدرم پشت تلفن حسابی غرزده و بعد راضی و ناراضی به‌کارت مادرم پول واریز کرده است. این بار اصلا به مادرم اصرار نکردم این کتاب‌های حجیم و بزرگ را توی کوله پشتی نازنینم بگذارد، اما انگار برای او هم کتاب‌ها سنگین بودند و تا به خانه برسیم، مدام غصه می‌خورد که تو چطور می‌خواهی این کتاب‌های سنگین را هر روز به مدرسه ببری.

رفتن به مدرسه با پشت خمیده| این کتاب ها قصد کمک دارند؟


چرا فقط این انتشارات؟

یک موضوع دیگر هم که برای مادرم معما شده بود اصرار خانم معلم برای خرید کتاب‌های کمک درسی انتشاراتی خاص بود. او قبلا درباره کتاب‌های کمک آموزشی کمی پرس و جو کرده بود و همه دانش‌آموزانی که سال‌های پیش از کتاب‌های این انتشارات استفاده کرده بودند، علامه که نشدند هیچ، با حل تمرینات این کتاب‌ها همان مطالب اندکی هم که از تدریس معلم یادشان مانده بود به فنا رفته بود. دردسرتان ندهم، این کتاب‌های امدادگر خیلی زود به‌کارم آمدند و خانم معلم از همان اولین زنگ درس ریاضی از ما خواست تمرینات مربوط به درس امروز را از کتاب کار حل کنیم.


عاقبت تلخ کتاب‌های من

راستش آن روز از درس زیاد سر درنیاوردم و به خودم دلداری می‌دادم که با خواندن مطالب کتاب‌های کمک درسی گرانقیمتم حتما مشکلم حل می‌شود، ولی بعد از ظهر که به خانه رفتم و مشغول حل تمرینات کتاب کار شدم امیدم نقش برآب شد. انگار نویسنده کتاب نیم نگاهی هم به مطالب کتاب ریاضیات ما نینداخته بود و مطالب آن با مطالب کتاب‌های ما زمین تا آسمان تفاوت داشت. بعد از کلی کلنجار رفتن با مطالب کتاب، سرخورده و عصبانی آن را کنار گذاشتم و تمریناتش را حل نکردم، اما فردا صبح سر کلاس ریاضی دلم شور می‌زد که اگر خانم معلم آن تمرینات را از ما بخواهد چه جوابی به او بدهم. نشان به آن نشان تا الان که ماه مهر روبه‌پایان است، خانم معلم سراغ آنها را نگرفته و من هم این کتاب‌های کمک‌رسان را بوسیده‌ام و گذاشته‌ام کنار. در این میان غرزدن‌های مادرم که دلش برای هزینه خرید این کتاب‌ها می‌سوزد ادامه‌دارد...

کد خبر 799057

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha